psychic-analyst(پارت3)

Tina Tina Tina · 1399/11/30 09:29 · خواندن 4 دقیقه

خب من حوصله درست کردن پوستر نداشتم ساه ترین نو پوستر داخل داستا نهای پلیسی معمولا این شکلیه منم از اینا گذاشتم درمورد اسم داستان این اسم ایپزود اول معنیش میشه روانکاو-روانی 

حال نا امید نشید از اسمش داستان عاشقانه هم داره 

خب دوستان عزیز من چرا نظر نمیدید 

پسند کردن دلیل بر نظر ندادن نیست 

 

ادرین تو اتاقش داشت به پرونده دخترک گرگینه فکر میکرد  تحقیق های زیادی نکرده بودن چون حدودا چند ساعت از قتل میگذشت ولی طبق چیزایی که کلویی از سیستم در اورده بود 
اسم:کارولین هیل 
تحصیلات: گرافیک 
شغل:توی گل فروشی کار میکنه
سابقه:هیچ سابقه ای نداره
صدای در زدن ادرین رو از فکر در اورد :(بیا تو)
لوکا اومد داخل  پشت سرش کلویی و نیتل 
ادرین:خب؟
کلویی:پزشکیه قانونی چیز خاصی اضافه بر اون چیزی که میدونستیم نگفت معتاد نبود هیچ ماده ای هم بهش تزریق نشده بود قط به علت شکستگی مرده تنها یه پودر که شبیه پودر ضد عفونی کننده  دستکش های پزشکی بود روی صورتش به جا مونده

لوکا:یک خانواده پنج نفری داشتن خواهرش برادرش و پدر و مادر عضو نقریبا مهم گرگینه ها بودن ولی هیچ جادوی خاصی نداشتن و این یکم عجیبه به نظرم  
نیتل:من هیچی ندارم که بگم
ادرین بهم ریخته تقریبا با صدای بلندی گفت:هیچی نداری نکنه منتظر دستور منید که بگم چیکار کنید 
همه میدونستن که صمیمی شدن با ادرین حدی داره خودش نمیزاره توی محل کار ازاین حد فرا تر بدن  حتی در بعضی موارد اجازه نداشتن اسمش رو هم صدا بزنن
لوکا هوفی کشید خواست حرف بزنه که ادرین گفت: خیلی خب 
نیتل تو برو سراغ خانوادش ببین میتونی چزی بفهمی یا نه اصلا برای شناسایی جسد رفتن؟
نیتل: اره رفتن 
ادرین ادامه داد 
کلویی تو برو ببین میتونی چزی از گذشتش در بیاری دشمنی دوستی حسودی دوست پسر  یا نامزدی داره 
منم میرم محل کارش 
لوکا تو بمون انیجا و چک کن ببین چرا گزارش پزشک قانونی هنوز بهمون نرسیده 
همه چشمی گفتن از اتاق ادرین بیرون رفتن خود ادرین هم رفت ببینه پرونده گروه دوم در چه حال یه سرقت در حوالی بخش زندگی جادوگرا بود چند تا  مار  تحت کنترل وارد خونشون شده تمام کتاب های جادوگری اون خانواده رو دزدیده
به احتمال  نو هشت در صد کار یه جادوگر بوده و احتمال دو درصد کار یه حیوون نما از نوع مار بوده 
اما خب تئوری بیشتر روی جادوگر بود چون حیون نما ها کتاب جادوگری نمیخوان 
وارد اتاق شد 
طبق خواسته ی ادرین احترام نظامی نداشتن چون از نظر خودش فقط وقتشونو میگره و گرنه احترام حریمی که بینشون بود نباید میشکست  
ادموند نگاههش به ادرین افتاد بلند شد گفت :برای پرونده دزدی اومدید؟
ادرین:اره بیارش  بینم به کجا رسیدیم راستی به بچه ها هم بگو بیان اینجا گزارش بدن نمیخواد بیایید اتاق من
چند دقیقه منتظر موندن با وارد شدن ار کاو اماندا
بهشون اشاره کرد بشینن روبه روشش 
شرو کرد:خب چی پیدا کردید ؟
ادموند: اون شب که کتاب ها دزدیده شدن یه مهمونی  بوده به خاطر رو نمایی از طرح جددید دوربین عکاسی و اونجا شلوغ بوده  و این هم میتونه یک کمک برای دزدی راحت باشه هم میتونه دردسر بشه 
ارکا ادامه داد :وقتی دزد کارش رو انجام داده یکی از خدمتکار ها متوجه ماری میشه که چشماش قرمز رنگ هستن و دفترچه  تو دهنش نگه داشته وقتی میره که به بقیه خبر بده مار به سرعت از اونجا دور میشه
ادرین:خیلی از مار ها چشم قرمز دارن ؟
اماندا:کاپیتان قرمزش فرق داشته طق گفته ی خدمتکار هیچ مردمکی نداشته قرمزش خیلی روشن بوده  به قدری که حس میکردی خون رقیق داخل چشماشه 
ادرین:افراد داخل مهمونی چیزی ازشون بدست اوردید ؟
ادموند:دارم روش کار میکنم تعداد دعوتی زیاد بوده هر نفر ممکنه یه همراه یه خدمتکار داشته باشه برای همین طولانی میشه 
ادرین ابروش رو بالا انداخت و گفت:خب نظر شما
ارکا نگاهش کرد و گفت:خب باید منتظر باشیم دیگه تا ادموند لیست رو تا اخر چک کنه  ببینیم کی حضور داشته چند نفر همراه داشته
ادرین:اماندا تو چی؟
اماندا:میتونیم بچه های زیر10سال رو حذف کنیم؟
ادرین:خیلی خب بیخیال  یکیتون بره به اریسته بگه بیاد
اماندا:من میگم